خاطرات دختر دانشجوی شمالی از روح الله داداشی
درباره وبلاگ

به وبلاگ من خوش آمدید
آخرین مطالب
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فرهنگ و هنر و آدرس mahshad.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 14
بازدید دیروز : 3
بازدید هفته : 30
بازدید ماه : 30
بازدید کل : 55293
تعداد مطالب : 62
تعداد نظرات : 23
تعداد آنلاین : 1

فرهنگ و هنر
پنج شنبه 14 مهر 1390برچسب:, :: 22:53 ::  نويسنده : مهشاد       
خاطرات دختر دانشجوی شمالی از روح الله داداشی
 
خاطرات دختر دانشجوی شمالی از روح الله داداشی
روح‌الله شهرت و محبوبیتش را نه فقط به خاطر مدال‌های طلایی رنگش، که به خاطر کمک‌هایش به نیازمان به دست آورده بود؛ کمک‌هایی که هیچ‌کس آنها را نفهمید و او بدون آن‌که حتی به برادرش که نزدیک‌ترین کسش بود بگوید؛ آنها را انجام داده است.
 
علی داداشی در این مورد می‌گوید: «دختر خانمی از یکی از شهرهای شمالی کشور آمده بود و در مراسم روح‌الله شرکت کرد. او خیلی اصرار داشت مرا ببیند، وقتی با هم روبه‌رو شدیم گفت شما مرا می‌شناسید؟ هرچه فکر کردم او را به خاطر نیاوردم .

او به من گفت ۱۰ سال قبل شما یک مغازه مشاوره داشتید. من آن زمان یک دختربچه دستفروش بودم که هر از گاهی به مغازه شما می‌آمدم و شما از من جوراب می‌خریدید، برادرتان یک روز از من جوراب خرید. وقتی جوراب را به او دادم،از من پرسید کلاس چند هستم؟ اما من همان سال به خاطر فقر مالی خانواده ام ترک تحصیل کرده بودم. او وقتی قصه زندگی‌ام را شنید کاری کرد که زندگی مرا تغییر داد. او گفت تو به کارت ادامه بده اما درست را رها نکن.من هزینه تحصیلت را می‌‌دهم.

 

الان من سال دوم دانشگاه هستم و تا به حال تمام هزینه‌ها و مخارج تحصیلی من را برادرتان داده است. وقتی در روزنامه خبر مرگ او را خواندم احساس کردم دنیا به آخر رسیده است. من حامی‌ام را برای همیشه از دست داده‌‌ام. اگر او نبود شاید زندگی‌ام طور دیگری رقم می‌‌خورد و معلوم نبود چه سرنوشت شومی در انتظار من بود. اما او هدیه‌ای به من داد که هرگز نمی‌توانم آن را فراموش کنم. او به من زندگی داد.

دختر جوراب‌فروش تنها کسی نبود که روح‌الله به او کمک کرده بود او هفته‌ای یک‌بار به کهریزک می‌رفت و ماهانه مبلغی را به بهزیستی و سالمندان کهریزک پرداخت می‌کرد. او حتی جایزه یکی از مسابقاتش را به خانواده‌ای بخشید که وضعیت مالی بدی داشتند و دخترشان دیالیز می‌شد». علی داداشی، برادر مرحوم؛ حالا بلند هق‌هق می‌زند و گریه می‌کند

نظرات شما عزیزان:

avida
ساعت17:06---8 دی 1391
مطلب بسیار زیبایی بود اومیدوارم روحش دران دنیا شاد باشد اگر به وبم سربزنی خوشحال میشم};-};-};-};-

سعید جوزی
ساعت12:43---8 ارديبهشت 1391
وبلاگ قشنگی داری به وبلاگ ماهم یه سرس بزن من الان لینکت کردم توهم لینک کن
با تشکر سعید جوزی


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه: